گناهی که پشیمانی بیاورد بهتر است یا عبادتی که غرور بیاورد؟
گاهی اوقات که یک کار خیر از ما سر می زند چنان غرق در شعف می شویم و قند در دلمان آب می شود که گویا شق القمر کرده ایم.
مرتب در ذهن مان مرور می کنیم که عجب کاری کردم،در حالی که من داشتم این کار بزرگ را انجام می دادم چقدر آدم ها که در غفلت نبوده اند،مثلا بعد از عمری خم می شویم و از گوشه خیابان زباله ای را از سر راه مردم بر میداریم،دیگر همه را به چشم یک سری انسان بی فرهنگ و بی تمدن می بینیم که اینقدر سرشان نمیشود چگونه رفتارکنند،و درته دلمان خود را تحسین می کنیم که باز صدرحمت به من،و جالب اینجاست که اصلا فراموش می کنیم که بارها و بارها شده که خواسته یا ناخواسته از ما هم چنین رفتارهای ناشایستی سر زده است و یک هزارم این همه تشویق و تمجیدی که از خودمان کردیم،خود را سرزنش نکرده ایم.
یک لحظه با خودمان بنشینیم و کلاه مان را قاضی کنیم.
چندبار آن نمازهای واجبی که به راحتی گذاشتیم قضا شد و هرگز قضایش راهم به جا نیاوردیم را در ذهن مان مرور کردیم و شرمنده شدیم؟ چند بار آن همه غیبت و دروغ و تهمت را که چون نقل و نبات از زبان مبارکمان بارید را در ذهن مرور کردیم؟
آیا عابدی که به خود مغرور شده،حالت فروتنی و تواضع بیشتری در مقابل پروردگار متعال دارد؟ یا کسی که مرتکب گناه شده و اکنون سخت پشیمان است و تصمیم به بندگی خدای متعال گرفته است؟
امام صادق(علیه السلام) فرموده اند:«خدا می داند که گناه براى مؤمن بهتر است از عُجب و خودبینى،و اگر چنین نبود هرگز شخص مؤمن به گنهکارى گرفتار نمى شد.»[1]
امام صادق(علیه السلام)،فرمود:«مردى گناه مى کند و پشیمان مى شود از آن،و کار خیرى مىکند و از آن شاد مى شود،و از آن حالِ ندامت و پشیمانى دور مى افتد و اگر بر همان حالِ پشیمانى باشد،بهتر است برایش از این حالى که پیدا کرده است.»[2]
در روایتی دیگرامام صادق (علیه السلام) فرمود: «دو مرد به مسجد رفتند،یکى عابد بود و یکى فاسق،از مسجد بدر آمدند،آن فاسق مقام صدّیق داشت و آن عابد،فاسق بود،و این به خاطر آن است که عابد به مسجد رفت و به عبادتِ خود بنازید و همه اندیشه اش در همین بود ولی فکر فاسق و بدکار دنبال پشیمانى از کارِ بد و تـوبه بود و از خدا عزوجل درباره هر چه گناه کرده بود آمرزش خواست.»[3]
امام صادق(علیه السلام) از رسولخدا(صلی الله علیه و آله) نقل کرده اند:«موسى(ع) نشسته بود،ناگاه شیطان آمد و کلاه چند رنگى بر سر داشت و چون نزدیک موسى(ع) رسید،کلاه خود را از سر برداشت و نزد موسى(ع) آمد و به آن حضرت سلام داد،موسى(ع) فرمود:تو کیستى؟ در پاسخ گفت:من ابلیسم،فرمود: وئى،خدا تـو را به کسى نزدیک نسازد،گفت:من آمدم به شما سلام کنم براى مقامى که نزد خدا دارى،موسى(ع) به او فرمود:این کلاه چیست؟ گفت:با آن دل مردم را مى ربایم،حضرت موسى پرسید:به من خبر ده تو چگونه بر آدمیزاد مسلّط مىشوى و او مرتکب گناه می شود؟، ابلیس پاسخ داد: هر گاه آدمیزاد خود بین شود و کار خود را فزون شمارد و گناهش در چشم او کوچک جلوه کند.»[4]
نیز در حدیثی امام صادق(علیه السلام) فرمود:«خدا عزوجل به داود(ع) فرمود:اى داود! گنهکاران را مژده بده،و صدّیقان را بیم بده،عرض کرد:چگونه به گنهکاران،مژده بدهم و به صدّیقان بیم بدهم؟ فرمود: اى داود! به گنهکاران مژده بده که من توبه پذیرم و از گناه درگذرم و به صدّیقان بیم بده که مبادا به کردارِ خود عُجب کنند و خود بین شوند،زیرا هیچ بندهاى را من پاى حساب نکشم جز آنکه هلاک باشد.»[5]
البته باید به این نکته ضروری توجه داشت که بهتر بودن (گناه براى مومن بهتر است از عُجب و خودبینى)،بیان یک امر نسبی است و هرگز بهتر بودن در اینجا به منزله تأیید گناه نیست.و الا اگر تأیید گناه باشد،تأیید سرکشی و تمرد از خدای متعال میشود که از عجب بسیاربدتراست.
SHIA-NEWS
پی نوشت ها :
[1]. الکافی، ج2، ص: 313، باب العجب، حدیث 1.
[2]. الکافی، ج2، ص: 313، باب العجب، حدیث 4.
[3]. الکافی، ج2، ص: 314، باب العجب، حدیث 6.
[4]. الکافی، ج2، ص: 314، باب العجب، حدیث 8.
[5]. الکافی، ج2، ص: 314، باب العجب، حدیث 8.